12 مرداد ماه
سامیار گلم روز 12 مرداد دردناک ترین روز زندگیم بود چون قرار بود بریم شما رو ختنه کنیم وای که چقدر ناراحت بودم خیلی استرس داشتم اصلا دوست نداشتم ببرمت ولی هر چی زود تر میبردیمت بهتر بود دردش کمتر بود دلم نمیخواد دوباره اون روزو یاداوری کنم فقط همینو بگم که توی مطب که بودیم انگار بهت الهام شده بود که قراره چی بشه خیلی بی قراری میکردی الهی بمیرم برات عزیزم من که طاقت نیوردم رفتم بیرون ولی از اونجا هم صدای جیغو گریتو شنیدم فدات بشم الهی خدارو شکر که زود تموم شد عزیزم وقتی اومدیم خونه خیلی بی حال بودی الهی بمیرم نبینم پسرم گره میکنه و درد داره . اینم یه عکس از وقتی که خوابیده بودی قربونت برم اینقدر گریه کردی که خوابت برد .
.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی