اولین سفر سامیار
سلام عزیز دل مامان خوبی پسر گلم
امروز میخوام خاطرات اولین مسافرت سه نفرمونو بنویسم . سامیار جونم در سه ماه و بیست و سه روزگی اولین سفرشو تجربه کرد 23 مهر ماه چهار شنبه ساعت سه صبح به مقصد استانبول پرواز داشتیم خیلی نگران بودم که سامیار جونه مامان اذیت نشه ولی خدارو شکر نه اذیت کردی نه زیاد اذیت شدی قربونت برم .
خواب بودی ولی به محض اینکه رسیدیم بیدار شدی ساعت 6صبح رسیدیم من و علیرضا با اینکه شب نخوابیده بودیم اصلا خسته نبودیم عزیزم تازه رسیده بودیم فرودگاه منتظر لیدرمون بودیم شما هم که دورت خیلی شلوغ بود کلی ذوق میکردی هر کسی دورمون بود ازت خوشش میومد تو هم ماشالا به همه میخندیدی . تو این چند روز هر جا میرفتیم همه عاشقت میشدن دوست داشتن بغلت کنن با چند نفرشون ازت عکس گرفتم همه عاشق ان خنده هات میشدن پسر خوشروی من الهی فدات بشم کلا توی سفر خیلی آروم بودی اصلا اذیت نکردی ولی خیلی خسته میشدی چون بیشتر توی بغلمون بودی یکم کلافه بودی ولی کلا عاشق گشت و گذاری زیاد نق نمیزدی . روز سوم رفتیم جزیره بیوک آدا یا (همون جزیره لامیا ) اونجا با کالسکه کل جزیره گشتیم کاخ لامیا رو هم دیدیم مثل اینکه اونجا به خاطر لامیا خیلی معروف شده همه به عشق اون میرن کالسکه سواری تا از جلوی خونش رد بشن . خیلی جزیره ی خوشگلی بود اصلا ماشین یا موتور یا هر وسیله ای که با سوخت کار میکنه اونجا نیست همه با کالسکه یا دوچرخه تردد میکنن .سفر خیلی خوبی بود بیست ونهم ساعت یازده شب هم برگشتیم توی راه برگشت هم پسر گلم خوابش برد تا رسیدیم . اینم گلچینی از عکسای سفرمون .
اینم کاخ لامیا