سامیار جونمسامیار جونم، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

سامیار جون

اولین سفر سامیار

سلام عزیز دل مامان  خوبی پسر گلم امروز میخوام خاطرات اولین مسافرت سه نفرمونو  بنویسم . سامیار جونم در سه ماه و بیست و سه روزگی اولین سفرشو تجربه کرد  23 مهر ماه  چهار شنبه ساعت سه صبح به مقصد استانبول پرواز داشتیم خیلی نگران بودم که سامیار جونه مامان اذیت نشه ولی خدارو شکر نه اذیت کردی نه زیاد اذیت شدی قربونت برم .  خواب بودی ولی به محض اینکه رسیدیم بیدار شدی ساعت 6صبح رسیدیم من و علیرضا با اینکه شب نخوابیده بودیم اصلا خسته نبودیم عزیزم تازه رسیده بودیم فرودگاه منتظر لیدرمون بودیم شما هم که دورت  خیلی شلوغ بود کلی ذوق میکردی هر کسی دورمون بود ازت خوشش میومد تو هم ماشالا به همه میخندیدی . تو این چند ...
10 آذر 1393

سه ماهگیت مبارک عشقم

سامیار نازم  دوم مهر ماه سه ماهه شد عزیزم باید ببخشید که مامان با این همه تاخیر برات مینویسه اما قول میدم از این به بعد بیشتر و به موقع وبلاگتو آپ کنم . ...
7 آبان 1393

پسرک دو ماهه ی من

عزیزم اینم گلچینی از عکسای دو ماهگیت . عزیزم توی این دو تا عکس آخر چشمت همش اشک میومد و قرمز میشد قربون چشمای خوشگلت برم     ...
7 آبان 1393

2 ماهگیت مبارک گلم

سامیار جونم  پسر قشنگم  دوم شهریور ماه دوماهگیت رو جشن  کوچولوی  سه نفره گرفتیم  پسرعزیزم روز به روز داره بزرگتر و خواستنی تر میشه فدات بشم عسل مامان عاشقتم .   ...
6 آبان 1393

12 مرداد ماه

سامیار گلم روز 12 مرداد دردناک ترین روز زندگیم بود چون قرار بود بریم شما رو ختنه کنیم  وای که چقدر ناراحت بودم  خیلی استرس داشتم اصلا دوست نداشتم ببرمت ولی هر چی زود تر میبردیمت بهتر بود دردش  کمتر بود  دلم نمیخواد  دوباره اون روزو یاداوری کنم فقط همینو بگم  که توی مطب که بودیم انگار بهت الهام شده بود که قراره چی بشه خیلی بی قراری میکردی الهی بمیرم برات عزیزم من که طاقت نیوردم رفتم بیرون ولی از اونجا هم صدای جیغو گریتو شنیدم فدات بشم الهی خدارو شکر که زود تموم  شد عزیزم وقتی اومدیم خونه خیلی بی حال بودی الهی بمیرم نبینم پسرم گره میکنه و درد داره . اینم یه عکس از وقتی که خوابیده بودی قربونت برم اینقدر گریه ک...
6 آبان 1393

مهمونی به دنیا اومدن سامیار جون

سلام پسر عزیزم خوبی قربونت برم بالاخره بعد از کلی غیبت موفق شدم بیام برات بنویسم  عزیزم توی این چند ماه کلی تعریف برات دارم ولی مجبورم خیلی کوتاه یه گریزی بزنم . اول از همه اینکه من وبابایی تصمیم گرفتیم به مناسبت به دنیا اومدن فرشته کوچولوی نازمون یه مهمونی برات بگیریم  ولی چون ماه رمضان بود گذاشتیم بعد از ما رمضان روز 10 مرداد ماه برات مهمونی گرفتیم در کل خیلی خوب بود شما هم خیلی پسر خوبی بودی و اصلا اذیت نکردی قربونت برم هر چی که هدیه گرفتی هم برات ریختیم به حسابت. عزیزم اینم از عکسای شما که همش خواب بودی فدات بشم الهی.           اینم عکس کارت دعوت ...
6 آبان 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سامیار جون می باشد